دوباره
یک شب دیگر دوباره تنهایی
دوباره
این من و این امتداد یلدایی
ستاره
میچکد از چشمهای بسته صبح
میان
بستر تاریک ناشکیبایی
امید
نرگسی ام آن حضور نامرئی است
غروب
بی کسی ام آن طلوع رویایی است
به
پیشواز تو میآیم ای حقیقت سبز!
چرا
به خلوت پاییزی ام نمیآیی؟
همیشه
مشتعلت فوج فوج، پروانه
هماره
منتظرت موج موج، دریایی
بیا
طراوت شرقی! بیا و قسمت کن
میان
پنجرهها یک بهار، زیبایی
غزل
کم است و زمینی است آی حافظ خون
بخوان
قصیده ای ازعشقهای بالایی
حمیدرضا حامدی