زير
سنگينی بار معصيت خم می شويم
روی
دوشت کوله باری مملو ازغم می شويم
انتظارِ
انتظار از ما نداری ، وای ما
پرده
برداری شود ، رسوای عالم می شويم
گرچه
می دانم چرا دلواپسی آقا ! ولی
غصه ی ما را نخور، يک روز آدم می شويم
ما
که با خشکيدگی چشمه های چشممان
روضه ی جدت که باشد مثل زمزم می شويم
ما
عزاداران بيتابی که ديگر سالهاست
طی
نگشته ، باز دلتنگ محرم می شويم
بامداد
جمعه ها شاديم چون شايد ظهور...
باز
هم تا شب نمی آيی و درهم می شويم
دوستت
داريم اما حيف عاشق نيستيم
بعد
از اين عمری اگر باقی ست کم کم می شويم
علی
اصغر ذاکری