کاش
صاحب برسد بنده به زنجير کند
اين
جوانان همه را در ره خود پير کند
هيچ
کس کاش نباشد نگهش بر راهی
چشم
بر در بُود و دلبر او دير کند
کاش
چشم گل زهرا به دل ما افتد
با
نگاهش به دل غمزده تاثير کند
کاش
از روی ترحم گذرد بر دل من
و
بسازد دل ويرانه و تحويل کند
کاش
صاحب نفسی همدم اين خسته شود
که
زِ گرمی لبش مسئله تغيير کند
کاش
با آن قلم عشق شبی نام مرا
در
ميان صحف فاطمه تحرير کند
کاش
روزی بزند تکيه به ديوار حرم
با
همان لحن علی نغمه تکبير کند
کاش
جز مجلس او جای دگر پا ننهم
تا
فقط مجلس او جان مرا سير کند