عضو شويد



:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
تبادل لینک هوشمند : برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان باب دل وآدرس http://babedel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

عنوان :
آدرس :
کد : کد امنیتیبارگزاری مجدد

RSS

Powered By
Rozblog.Com

جز تو کسی باب دل ما نشد

باب دل
توضیح عکس
به امید خدا ( محمد فردوسی )
جمعه 07 آذر 1393 ساعت 21:18 | بازديد : 1361 | نوشته ‌شده به دست یوسف | ( نظرات 0 )

اين چنين بر دلم افتاد ... به امّيد خدا ...

... غم نخور ... می رسد امداد به امّيد خدا

چه قدَرعُقده در اين سينه ی ما جمع شده

عقده ها می شود آزاد به امّيد خدا

دل ما که به خدا تنگ شده، منتظريم

تا که از ما بکند ياد به امّيد خدا

با دعای « فرج » و « ندبه » ی او مأنوسيم

کِی اثر می کند « اوراد » به امّيد خدا ؟

بايد از گندم بد بوی گنه دور شوم

تا شوم يار قلمداد به امّيد خدا

گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود

فرصتی می شود ايجاد به امّيد خدا ...

...که به دست پسر فاطمه بوسه بزنيم

يک به يک با همه اولاد به امّيد خدا

خبر آمدنش را همه جا پخش کنيد

می رسد لحظه ی ميعاد به امّيد خدا

منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً

می شود فاطمه دلشاد به امّيد خدا

حرم خاکی خورشيد و قمرهای بقيع

عاقبت می شود آباد به امّيد خدا

مثل مشهد وسط صحن بقيع نصب کنيم ...

... دو سه تا پنجره فولاد به امّيد خدا

لذتی دارد عجب تا که به ما می گويد:

آفرين! دست مريزاد! .... به امّيد خدا ...

... وعده ی بعدی ما شارع بين الحرمين

دم بگيريم همه با لک لبّيک حسين

 

محمد فردوسی



:: برچسب‌ها: محمد فردوسی , این چنین بر دلم افتاد به امید خدا , مجموعه اشعار مهدوی , شعر امام زمان , اشعار امام زمان , شعر مهدوی , شعر مذهبی , شعر برای حضرت مهدی , شعر برای امام زمان , شعر امام زمانی , شعر برای صاحب الزمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 165
:: ادامه مطلب ...
شاه شهیدان ( محمد فردوسی )
چهارشنبه 07 آبان 1393 ساعت 19:43 | بازديد : 1929 | نوشته ‌شده به دست یوسف | ( نظرات 0 )

از فراقت چشم هايم غرق باران می شود

عاشق هجران کشيده زود گريان می شود

درد غفلت يک طرف ، درد جدايی يک طرف

مشکلاتم يک به يک دارد فراوان می شود

از خودم ناراضی ام از بس که دنيايی شدم

دل اگر شد جای غير از يار، ويران می شود

داروی اين درد بی درمان فقط در دست توست

درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود

يابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد

آفتاب روی تو پس کی نمايان می شود؟

خوش به حال نوکری که پاک و بی آلايش است

اين چنين شخصی در آغوش تو مهمان می شود

هر که از فعل حرام و شُبهه دوری می کند

مورهم باشد اگر، روزی سليمان می شود

سربلند از امتحان عاشقی آيد برون

عاشقی که همّت وصلش دو چندان می شود

کوری چشم حسودانی که طعنه می زنند

عاقبت می آيی و دنيا گلستان می شود

جزء بکّائين شدی با گريه بر جدّت حسين

اشک می ريزی و قلبت بيت الاحزان می شود

هر کسی که مُنکِر گريه برای جدّ توست

شک ندارم تغذيه از دست شيطان می شود

تا نفس در سينه ام باقی ست گريه می کنم

گريه ام خرج غم شاه شهيدان می شود

 

محمد فردوسی



:: برچسب‌ها: محمد فردوسی , از فراقت چشم هایم غرق باران میشود , مجموعه اشعار مهدوی , شعر امام زمان , شعر محرمی , شعر محرمی و امام زمان , شعر مهدوی , شعر مذهبی , شعر محرم و امام زمان , شعر در وصف صاحب الزمان , محرم و امام زمان , شعر برای امام زمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 140
:: ادامه مطلب ...
حرف دل ( محمد فردوسی )
شنبه 16 آذر 1392 ساعت 12:56 | بازديد : 1650 | نوشته ‌شده به دست یوسف | ( نظرات 0 )

آقای من! تنها در اين دوره زمانه

بار فراقت می کشم بر روی شانه

کاری ز دستم بر نمی آيد ببخشيد

جز اين که صبح جمعه می گيرم بهانه

آقا! اجازه می دهی تا که بگويم

حرف دل خود را به شکل عاميانه؟

مانند اجدادت تو هم خيلی غريبی

ديگر ندارد شهر ما از تو نشانه

خيمه نشين! مانند آن خانه نشينی ...

... که بسته شد دست غيورش ظالمانه

هر کس به فکر زندگی و رشد خويش است

فکر حساب و دخل و خرج ساليانه

کاری به کار تو ندارد آن کسی که

از حرص و آز افتاده بين دامِ دانه

جای دعا و پند و اندرز و روايت

گرديده گوش ما همه پُر از ترانه

پيداست آقا جای عکس جمکرانت

تصوير نامحرم روی ديوار خانه

اين جا فقط با هيزم دنيا و شهوت

از هر وجودی می کشد آتش زبانه

دنيا پرستی باعث آن شد بماند

بر بازوی زهرا نشان تازيانه

بايد مراقب بود، شيطان در کمين است

می پاشد او بذر گنه را دانه دانه

با اين بدی و بی وفايی دارم اکنون

از پيشگاهت التماسی عاجزانه

آقا دعا کن در مسير تو بمانم

با لطف تو باشم گدای آستانه

 

محمد فردوسی



:: برچسب‌ها: محمد فردوسی , مجموعه اشعار مهدوی , مجموعه شعر درباره امام زمان , اشعار مهدوی , شعر امام زمان , شعر عاشقان مهدی , شعر در وصف صاحب الزمان , شعر درباره امام زمان , اشعار مذهبی , اشعار درباره امام زمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 300
:: ادامه مطلب ...
دستم چرا به گوشه ی دامان نمی رسد ( محمد فردوسی )
چهارشنبه 06 دی 1391 ساعت 19:14 | بازديد : 1694 | نوشته ‌شده به دست یوسف | ( نظرات 0 )

دستم چرا به گوشه ی دامان نمی رسد؟!

پايم چرا به خيمه ی جانان نمی رسد؟!

در طول عمر، درد زيادی چشيده ام

دردی به تلخی غم هجران نمی رسد

ناز طبيب، درد دلم را زياد کرد

اين گونه شد که نسخه ی درمان نمی رسد

هر صبح جمعه ندبه کنان ناله می زنم

آتش به گرد اين دل سوزان نمی رسد

پايان هفته تازه شروع غم من است

اين زلف پيچ خورده به سامان نمی رسد

شيطان ... هوی ... هوس ... دل آلوده ... آه آه

آيا کسی به داد جوانان نمی رسد؟!

با اين همه معاصی و غفلت عجيب نيست

يوسف اگر به وادی کنعان نمی رسد

در قعر چاه نفس بد انديش گم شدم

پيغام من به سوی تو آسان نمی رسد

گرد و غبار آينه هم بی دليل نيست

طوفان نفس بی تو به پايان نمی رسد

تخريب گنبد و حرم و نبش قبرها

کار قبيحی است، به اذهان نمی رسد

هر آن کسی که حرمت اجداد تو شکست

در حيرتم چرا به لبش جان نمی رسد؟!

ای منتقم بيا و بگير انتقام را

يعنی درآر تيغ ميان نيام را


محمد فردوسی



:: برچسب‌ها: محمد فردوسی , مجموعه اشعار مهدوی , شعر درباره امام زمان , اشعار مذهبی , مهدی , شعر در وصف صاحب الزمان , اشعار مهدوی , شعر امام زمان , شعر عاشقان مهدی , دستم چرا به گوشه ی دامان نمی رسد , شعر آیینی , شعر مهدوی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 115
:: ادامه مطلب ...