آقای من!
تنها در اين دوره زمانه
بار فراقت
می کشم بر روی شانه
کاری ز
دستم بر نمی آيد ببخشيد
جز اين که
صبح جمعه می گيرم بهانه
آقا! اجازه
می دهی تا که بگويم
حرف دل خود
را به شکل عاميانه؟
مانند
اجدادت تو هم خيلی غريبی
ديگر ندارد
شهر ما از تو نشانه
خيمه نشين!
مانند آن خانه نشينی ...
... که
بسته شد دست غيورش ظالمانه
هر کس به
فکر زندگی و رشد خويش است
فکر حساب و
دخل و خرج ساليانه
کاری به
کار تو ندارد آن کسی که
از حرص و
آز افتاده بين دامِ دانه
جای دعا و
پند و اندرز و روايت
گرديده گوش
ما همه پُر از ترانه
پيداست آقا
جای عکس جمکرانت
تصوير
نامحرم روی ديوار خانه
اين جا فقط
با هيزم دنيا و شهوت
از هر
وجودی می کشد آتش زبانه
دنيا پرستی
باعث آن شد بماند
بر بازوی
زهرا نشان تازيانه
بايد مراقب
بود، شيطان در کمين است
می پاشد او
بذر گنه را دانه دانه
با اين بدی
و بی وفايی دارم اکنون
از پيشگاهت
التماسی عاجزانه
آقا دعا کن
در مسير تو بمانم
با لطف تو
باشم گدای آستانه
محمد
فردوسی
:: برچسبها:
محمد فردوسی ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
مجموعه شعر درباره امام زمان ,
اشعار مهدوی ,
شعر امام زمان ,
شعر عاشقان مهدی ,
شعر در وصف صاحب الزمان ,
شعر درباره امام زمان ,
اشعار مذهبی ,
اشعار درباره امام زمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 300
:: ادامه مطلب ...